عیسی آمد به در خانه دم ات را دادی
موسی آمد ز کرم بیش و کم ات را دادی
یک شب جمعه دم صبح حسن جان انگار
یک نفر بی حرم آمد حرم ات را دادی
تقدیم به شهدای مظلومی که چندی پیش در هیاهوی شهر مهمان مون بودن
...
شهر را یکسر گرفته عطر و بوی یاس ها
می درخشد در دل شب نور این الماس ها
چند وقتی بود می زد پلک مادرهایشان
چند وقتی بود می افتاد هی گیلاس ها
قصه آب است ، مادرها همه دلواپس اند
مادر موسی بن عمران، مادر عباس ها
چند مادر، چند بابا چشم هاشان خشک شد؟!
بس که باریدند در هجران خیرالناس ها
آب ، خندق ، آسمان با هم چه ربطی داشتند؟!
خلق مبهوتند از این شیوه اجلاس ها
بعد سی سال از سفر برگشته اند این مردها
باز یک مشت استخوان بر شانه احساس ها
بعد سی سال آمدند و می خورد با عزم شان
باز هم بر هم بساط فتنه خناس ها
شاعری می گفت .... اما روضه اش را قطع کرد
«دست حیدر...دست زینب...دست این غواص ها»
یک نفر هی سوژه ها را اشک از دستش گرفت
..با خودم گفتم خدا ...بیچاره این عکاس ها
پنجاه شب برای غمت گریه کرده ایم....آقا تو را به جان عزیزت قبول کن...
تقدیم به عشقی که مدتی در بستر بود ..
****
بعد یک هفته که دل آشوب شد
شکر لله حالمان مطلوب شد
از دعای صاحب این مملکت
چشم دشمن کور ، آقا خوب شد ...
****
شکر که خوبید آقای گلم
رهبر بی مثل و همتای گلم
جمله ای گفتید که حالم گرفت....
...
دشمنت شرمنده ، آقای گلم
****
برای آمریکایی ها:
گاه مثل گرگ صحرا می شوند
گاه بین خلق رسوا می شوند
گاه از بس رذل و چاخانند که
باعث تفریح آقا می شوند
خیلی وقت بود شعر آزاد نگفته بودم...اینم برای دوستان آزادکارم
از لحظه های تاب و تبت بوسه ای بده
شیرین من از این رطبت بوسه ای بده
لطفا مرا حواله نده جای دیگری
از منتهی الیه لبت بوسه ای بده
زبانحال قمر منیر بنی هاشم با سید الشهدا(علیهما السلام)
هیچ کس در غم تقدیر رقیب تو نشد
صبر یعقوب نبی نصف شکیب تو نشد
بدنم پاره ولی سوز دلم بیشتر است
غصه ای مثل غم شیب خضیب تو نشد
آمدم نوکری ات را بکنم دست نداد
دست من ساقی طفلان غریب تو نشد
چه کنم بار امانت به زمین افتاده
چه کنم هیچ کسی یار و حبیب تو نشد
آب هی موج زد و مهریه مادر تو
آخرش قسمت لبهای نجیب تو نشد
....
دستم افتاد به جرمی که خودم می دانم
« دست من خورد به آبی که نصیب تو نشد»
این غزل ناقص رو در این عصر جمعه تقدیم می کنم به عمه سادات....التماس دعا
عاشق ات بوده ام و در گذرت می آیم
هر کجا اسم تو هست و خبرت می آیم
از همان روز نخستی که مرا مادر زاد
پا به پای تو به قول پدرت می آیم
دو سه جا شیر که باشد جگرش می ریزد
هر کجا دست گرفتی کمرت می آیم
خواهری جای خودش ، گاه که لازم باشد
جای لیلا سر نعش پسرت می آیم
تو اجازه بدهی غیرت مادرزادم
من بجای پسرت یا سپرت می آیم
وسط معرکه، گودال، چه فرقی دارد؟
هر کجا ریخته شد بال و پرت می آیم
سر تو می رود و قافله ام می آید
گفته بودم بروی پشت سرت می آیم....
پی نوشت:
السلام علیگ یا علی بن موسی الرضا ع...
وقتی داشت دستش را تکان می داد
داشت می رفت
جایی نزدیک فرشته ها
جایی نزدیک جایی که
زیر پای مادرهاست
....
دست هایش را که کشید...
دست بیرون آمد
اما ...مادر نه
مادر زیر خاک ماند
تا باز جوانه کند
غیرت بزیاد
و غزه بزرگ کند
...
مادر رفت
تا بچه هایش یاد بگیرند
باید خودشان
با دست خودشان قبله را از خاخام ها پس بگیرند
و در کنار آن ...
چند درخت زیتون بکارند
...
مادرها هیچوقت دروغ نمی گویند
کافی است بچه هایشان
یک یا علی بگویند
حتما خیبر کنده می شود..
...
مادرها راست می گویند
مادرها هیچوقت نمی میرند
حتی اگر دستشان دیگر تکان نخورد
..حتی اگر زیر خاک باشند
در شب قدر فقط خواسته ام عمر کنم...
نوکر هیئت ارباب محرّم بشوم...